داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

آخرین مطالب

این نه منم

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۴۶ ب.ظ

آیا این منم؟ یا بهتر بگویم کدامین این‌ها منم؟ منِ شاد یا منِ غمگین؟ منِ دور یا منِ نزدیک؟ منِ بیپروا یا منِ پرهیزگار؟ در کدامین دنیا زندگی می‌کنم؟ این روزها کتاب‌های روانشناسی و خودشناسی را زیرورو کرده‌ام، هیچ تیپ شخصیتی در دنیاهایی اینچنین دور از هم زندگی موازی ندارد. دارم به‌این فکر میکنم که شاید این دنیاها آنقدرها هم از هم دور نیستند.  یاد شب هفدهم ماه رمضان چندسال پیش می‌افتم که مصادف شده‌بود با چهارم جولای و من در میانه آن آتشبازی رویایی نمی‌توانستم تصور کنم خدایی که الان در میان اشک و آه شب زنده داران ایران  است، آنجا در جشن و پایکوبی چهارجولای فیلادلفیا هم باشد. اما حالا انگار سیال شده‌ام میان این دو دنیا و چندین دنیای دیگر و نه دلیلش را می‌دانم و نه علتش را. شاید یکی از خوبی های یکتایی خدا این باشد که روح آدمها را بزرگ می‌کند. وقتی خدای همه‌ی دنیاها یکی‌است، وقتی یک خورشید و یک ماه همه‌ی دنیاها را روشن می‌کنند، وقتی ابرها دور زمین می‌گردند تا باران را بر مردمان همه‌ی دنیاها ببارند، چرا من باید اینقدر بخیل و کوچک باشم که دنیاهای دیگر را حتی از ذهنم پاک کنم؟ گویی دارم تصعید میشوم و پراکنده می‌شوم در دنیاهای دور و نزدیک. اما اگر خانه‌ای باشد برای هر ابری و آرامگاهی برای هر ماه و خورشید دواری، دلم می‌خواهد در دریای نجف آرام بگیرم. دریایی که از همه‌ی سدهای ساخته‌ی جهل و تعصب می‌گذرد و همه‌ی دنیاها را سیراب میکند. هم دنیای مردمان دخیل بسته به امامزاده‌های مدفون شده در دل کوه‌ها و هم دنیای آدمهای شب‌های یکشنبه را که نیمه شب از بارها برمی‌گردند. اگر قرار باشد از این‌همه دنیا اهل جایی باشم، خاک نجف را دوست دارم.                          ناتمام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی