شب قدر
دیشب برایم بیشتر شبیه به یک مسابقهی نقاشی بود تا شب قدر! مسابقهی نقاشی با موضوع آینده، مثلا « آیندهی دلخواه خود را ترسیم کنید»
و من تا لحظههای آخر داشتم برگهام را خطخطی میکردم، خانه میکشیدم، ماشین میکشیدم،کوه و جنگل، اسب و قایقی در دریاچهی کنار خانه، هواپیما، کرهی زمین، پرچم آمریکا، حتی تصویر حاج قاسم میکشیدم و اینها را که هرکدام درگوشهای از صفحه بودند، با فلشهای بزرگ و کوچک به هم وصل میکردم. وسط این نقاشیها هم آب، میوه، آلوچه و حتی چیپس و ماست میخوردم. داور مسابقه که هنگام رد شدن به برگهی درهموبرهم من نگاه کرد، با مهربانی دستی بهسرم کشید و درگوشم چیزی گفت شبیه یک تقلب. در چند لحظهی باقیمانده برگهام را کامل پاک کردم و از نو کشیدم. نقاشی با موضوع آینده، آیندهی دلخواه من: زندگی در کنار او و مرگ در آغوش او... . ناتمام
- ۹۹/۰۲/۲۶
- ۲۳ نمایش