داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

آخرین مطالب

مامان تلخ

يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۱:۵۷ ق.ظ

بعد از مدتها دوباره دارم مینویسم. الان اولین ساعت از روز ۲۳ آذر ماه است و من پس از مدتها دارم دست و پای محتویات ذهنم را جمع میکنم تا در این صفحه بریزمشان. امشب سرکی به نوشته های قبلیم کشیدم و تصمیم گرفتم وبلاگم را با همین روزنوشت ها راه بیاندازم. دارم فکر میکنم امسال چه زود گذشت. با ماسک و الکل و صابون. بخشی از نوادر تاریخ شدیم! تصمیم دیگر امروزم شروع دوباره ورزش بود. و شاید مهمترین تصمیم اینکه یک فر خوب بخرم و با همراهی لیلی یک قنادی بزنیم. دلم میخواهد بروم کنار لیلی دراز بکشم و برایش قصه بگویم. امشب قبل از آنکه قصه بشنود خوابش برد. طفلی چند بار هم با من و هادی چک کرد که کی کتاب می‌خواند و کی قصه و چند تا کتاب و ... . امیدوارم بشود فردا در کلاسهای مجازی کانون ثبت نامش کنم. شاید بیشتر از زندگی لذت ببرد. دلم میخواهد کسی مثل مادربزرگها مرا یک گوشه بنشاند و نصیحتم کند. در گوشم زمزمه کند که قدر این روزها و این زندگی را بدانم. قدر این بچه ها که هنوز خواسته هایشان در حد کتاب و بازی و بستنی است. دستم را توی دستش بگیرد و بگوید کار کمی نیست کنار این بچه ها بودن و همراهیشان کردن. اشکهایم را پاک کند و مطمئنم کند که فردا برای انجام هیچ کاری دیر نیست و امروز وقت بزرگ کردن و همراهی بچه هاست. دلم میخواهد کسی تلخی‌هایم را بگیرد تا مادر شیرین تری برای این دو طفل معصوم بشوم. با این همه تلخی اگر قنادی هم بزنم کاروبارم نمی‌گیرد.                                                                                   ناتمام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی