کابل برق
پنجشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۱۶ ق.ظ
- پسرم میگه موهات رو کوتاه کن، بذار جا بیافته، بعد رنگش کن.
- وااا! چه ربطی داره؟
- چمیدونم؟ دیگه اون شده شوهرم، هرچی میگه میگم چشم.
- اون مال قدیم بود که میگفتن جا بیافته، مگه آشه؟ بعدشم زیاد بهش رو نده.
- چهکار کنم؟ جوونه، بیکار هم هست، همش تو خونهست. اعصابش همینطوری خرد هست، دیگه منم بخوام سر به سرش بذارم گناه داره.
- جوون که بیکار بمونه همین میشه، مجبورش کن بره سر کار، معتاد میشه میمونه رو دستت.
- بابا همه جا سپردم، خودشم رفته، لیسانس هم داره، کار نیست. شب و روز دارم براش دعا میکنم. دلم آتیش میگیره صبح پامیشم میبینم بچهام خوابه تو خونه.
- نذار زیاد بخوابه، خوب نیستها!
- نه بابا، زیاد نمیخوابه، تا یک و دو بیداریم، حرفم اینه که مرد سی ساله همش تو خونهست.
- خوب بفرستش بیرون، مگه دختره میشینه تو خونه؟
- نمیره، میگه برم چیکار کنم، همش بیرون گناهه، لااقل تو خونه معصیت نیست.
- چمیدونم والا. بخاطر همین گناههاست که دیگه دعامون هم نمیگیره. اون از وضع دختر پسرا، اون از وضع دزدیِ اون بالا بالاییها، خودمون هم که به خودمون رحم نمیکنیم.
- ولی امام زمان یه چیز دیگهست. من هربار نذر امام زمان کردم، جواب گرفتم. برای کار این بچه هم نذر کردم، ایشالا درست میشه.
- اتفاقا منم میخواستم همین رو بگم، امام زمان ردخور نداره. حدیث کسا نذرش کن.
- حدیث کسا؟ باشه، جواب بدن، حدیث کسا هم میخونم. میترسم به خدا، بچهام میگه دیگه اینجا فایده نداره، باید برم؟
- کجا؟ می خواد بره خارج؟ حالا بگو برات فرش قرمز پهن کردن؟
- نه بابا، میگه برم پیش بابام. بمیرم براش. راستی شما جایی کار براش سراغ نداری؟ اینور اونور میری بسپار ببین کسی رو نمیخوان؟ کابل برقه.
- جایی که نه. میخواد بیاد همکار خودمون بشه؟ شمارة ارشدمون رو میدم بهش زنگ بزنه.
- همکار شما که نه، با زنها و دخترا راحت نیست. حالا شما چیکار میکنین؟
- ما همکار مرد هم داریم. باید عکس محصولاتمون رو بذاره تو کانال و اینستگرام و مشتری پیدا کنه. تو خونه هم میشه.
- نه! اصلا میخواد بره بیرون از خونه. از این کارا نمیخواد. میگه کاری که به رشتهاش بخوره میخواد.
- وااا! خوب پس! رشتهاش چی بود؟
- برق، کابل برق. همهجا هم میتونه کار کنه. کارخونهها، ماشین سازی، هواپیمایی، همه جا.
- اوا! هواپیمایی هم میتونه؟ این طبقه پایین ما آژانس هواپیماییه. اونروز مریم گفت کارمند میخواهیم، یادته شهناز جون؟
- راست میگی؟ قربون لب و دهنت برم. خیلی عالیه. حالا چه کاریه؟
- درست نمیدونم، آژانس هواپیماییه دیگه، فکر کنم حسابدار بخوان.
- عالیه، فدات بشم الهی، میشه الان بهش یه زنگ بزنی؟ خدایا همین الان چهل تا حدیث کسا نذر میکنم برا فرج امام زمان که این بچه اینجا کارش جور بشه.
- حتما میشه. حالا بعدا بهش زنگ میزنم.
- قسمت رو ببین. من باید بیام اینجا، تو هم باشی، این پایین هم اورژانس باشه! ای خدا، یعنی میشه؟
- چرا نشه؟ حالا ایشالا کسی رو نگرفته باشن.
- تو رو خدا الان بهش زنگ بزن. تا من نرفتم.
- آخه الان فکر نکنم باشن. هستن شهناز جون؟
- هستن بابا، زنگ بزن. دورت بگردم الهی.
- اصلا موبایلش رو دارم. صبر کن. بذار برم تو اون اتاق، اینجا خط نمیده.
- خدا خیرت بده، یا صاحبالزمان هزار تا صلواتم نذرت میکنم کار بچهام اینجا درست شه.
- نبود گلم، یعنی گوشیش دست مامانش بود، گفت یک ساعت دیگه زنگ بزنم.
- ای بابا! یادت نره زنگ بزنیها. میخوای بمونم تا یک ساعت دیگه؟
- نه، برای چی بمونی؟ زنگ می زنم خبرش رو بهت میدم. حله دیگه. نذرم که کردی.
- بله که نذر کردم. نذر پولی هم میکنم. چون این خیلی خوبه، به رشتهاش هم میخوره. هواپیماییه. ببخش این دفعه ازت خرید نکردم، آخر ماهه الان دستم تنگه، دفعة بعد که بیام خرید میکنم، شیرینیات رو هم میارم.
- این حرفا چیه؟ برو شما، من بعد نماز بهش زنگ میزنم. سر نماز هم دعاش میکنم. نشده من چیزی از خدا بخوام و بهم نده. جنسهام هم توی کانال هست. هرچی خواستی سفارش بده برات میارم.
- قربونت برم الهی. بعله، اصلا باید برای همدیگه دعا کنیم تا بگیره.
دارم از در میروم بیرون که روی شانهام میزند و میگوید: دخترم شما هم دعا کن این کار بشه، ثواب داره، بالاخره دعای یکی این وسط میگیره دیگه.
و من که لال شدهام بگویم رشتة کابل برق ربطی به حسابداری اورژانس هواپیمایی ندارد، چشمی میگویم در را پشت سرم میبندم. ناتمام
- ۰۰/۰۷/۲۹
- ۶۵ نمایش