داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

داستانی ست

عشق سعدی نه حدیثی ست که پنهان ماند داستانی ست که بر هر سر بازاری هست

آخرین مطالب

کلاس

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ب.ظ

زمانی موی سفید برایم نشانة پیری بود. فکر می‌کردم اولین موی سفید که درآمد دیگر باید به فکر قبر و قیامت بود. مثل علی که وقتی کوچک بود زندگی برایش چهار قسمت داشت: کودکی، جوانی، بازنشستگی و مرگ. دائم هم به پدربزرگ و مادربزرگ‌هایش گوشزد می‌کرد که دیگر چیزی به مرحلة آخر نمانده، آنها هم فقط می‌خندیدند و خیلی محل نمی‌گذاشتند، نمی‌دانم چرا. خودم هم هیچ‌وقت نفهمیدم اولین موی سفیدم کِی در آمد. حواسم به سفیدی موهای دیگران بود، اما خودم را نمی‌دیدم. یکهو چشم باز کردم و دیدم چه برفی نشسته! محلش نگذاشتم. هزار دلیل تراشیدم برای سفیدی موی زودرس. مثل آنها که کچلی‌شان را به تفکر زیاد نسبت می‌دهند. باورم نمی‌شد این‌قدر بزرگ شده باشم. انتظار داشتم همه هنوز هم فکر کنند شانزده هفده سال بیشتر ندارم. توی همین خیالات سال‌ها را گذراندم و از بیست و دو سالگی فراتر نرفتم. تا اینکه یک روز دوستی به من گوشزد کرد که بهترین زمان برای بوتاکس کردن قبل از چهل سالگی است و از حالا باید کرم دورچشم هم بزنم. اولش بهم بر خورد. بعد هم مثل زن‌های توی فیلم‌ها که به شوهرشان شک می‌کنند، رفتم جلوی آینه و چین و چروک صورتم را وارسی کردم. خیلی نبود اما عجیب بود. به دختر بیست ساله‌ نمی‌آمد، حالا فوقش بیست و دو ساله، اصلا سی و چند ساله، چه فرقی می‌کند، من تازه داشتم برای آینده برنامه‌ریزی می‌کردم و مانده بودم چه کلاسی بروم. باز هم محل نگذاشتم. زبان ثبت نام کردم. غیر از پیرزنی که می‌خواست زبان بخواند تا برود آمریکا و پیش بچه‌هایش بمیرد، بقیه حداقل ده سالی از من کوچکتربودند. در ذهنم مسابقه گذاشتم با آن کوچکترها تا ثابت کنم چیزی ازشان کم ندارم. مسابقه را بردم و چند ترم هم تاپ استیودنت شدم اما دیدم چیزی ازشان کم دارم، و آن چیز فراغتشان بود و دنیایشان که بسیار بزرگ‌تر از دنیای من بود و البته موهایشان که هررنگی بود غیر سفید. از این‌طرف و آن‌طرف وقت دزدیدم تا فراغت را جبران کنم و سعی کردم دنیایم را بزرگ کنم. این شد که وارد کلاس ترجمه شدم. ترجمه دو سالی طول کشید و آن دوست هم چند باری که من را دید تذکر داد که دیگر وقت پیشگیری از چین و چروک گذشته و باید برای درمان اقدام کنم. باز هم محل نگذاشتم. یاد حرف یکی از اساتید ترجمه‌ام افتادم که می‌گفت شاخص جوانی دست کشیدن از آموختن است. شاخص جوانی‌ام را  فعال کردم و از لج آنهایی که می‌گفتند باید بیشتر فکر درس و کلاس علی باشم، کلاس دیگری ثبت نام کردم. یکی از همکلاسی‌ها که از معدود همسالانم هم بود از قول خواهرش می‌گفت تو تا آخر عمر کلاس می‌روی و آخر هم در همین کلاس‌ها می‌میری! یکی دیگر هم گفت کسانی که زیاد کلاس می‌روند، می‌شوند نشخوار کنندگان حرف‌های اساتیدشان!

الان یکی دوسالی از آن روزها گذشته. هنوز هر چند وقت یکبار آن دوست قدیمی پیشنهاد بوتاکس می‌دهد. نصیحت‌ها هم ادامه دارد و تا جایی رسیده که دیگر باید غیر از فکر درس و مشق بچه‌ها فکر جهاز لیلی و سربازی علی هم باشم. من هم هنوز محل نمی‌گذارم. تازگی‌ها کلاس جدیدی ثبت نام کرده‌ام. هرچند به باور بعضی‌ها گاوی باشم پر چین و چروک، که سر کلاس، نشخوار کنان، جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کند!       ناتمام

 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۰۰/۰۸/۲۷
  • ۱۰۰ نمایش

نظرات (۴)

بوتاکس را بلد نیستم، اما گمان می‌کنم اول ماجرا باشد. شروع دوره نگرانی از پیر شدن، و بعد یک کار تازه روی پوست، پلک، مو...

نوشته‌ات را که خواندم یاد فیلم درانک افتادم. معلم‌هایی که می‌خواهند با کمبود الکل خون. روزهای خوش گذشته را برگردانند. 

لطفا یک کلاس هم اصفهان ثبت نام کن. باهم ثبت نام کنیم اصلا. یک پیک بیشتر! 

بوتاکس را بلد نیستم، اما گمان می‌کنم اول ماجرا باشد. شروع دوره نگرانی از پیر شدن، و بعد یک کار تازه روی پوست، پلک، مو...

نوشته‌ات را که خواندم یاد فیلم درانک افتادم. معلم‌هایی که می‌خواهند با کمبود الکل خون. روزهای خوش گذشته را برگردانند. 

لطفا یک کلاس هم اصفهان ثبت نام کن. باهم ثبت نام کنیم اصلا. یک پیک بیشتر! 

سلام. منم هنوز باورم نمی‌شه که امسال چهل ساله شدم. هنوز خودم رو سی و دو سه ساله می‌بینم. هنوز دنبال اینم که چه کلاسی برم و چه شغلی داشته باشم؟ خنده‌داره احتمالا، ولی واقعیته.

و سفیدی موها.. سفیدی موهام بهم می‌گن که در چند سال اخیر سختی کشبده‌ام. و رشد کرده‌ام. دوستشون دارم.

سلام. منم هنوز باورم نمی‌شه که امسال چهل ساله شدم. هنوز خودم رو سی و دو سه ساله می‌بینم. هنوز دنبال اینم که چه کلاسی برم و چه شغلی داشته باشم؟ خنده‌داره احتمالا، ولی واقعیته.

و سفیدی موها.. سفیدی موهام بهم می‌گن که در چند سال اخیر سختی کشبده‌ام. و رشد کرده‌ام. دوستشون دارم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی